من در هوای بهارانم و باران چکیدنی ست
در حسرت توام، که حست چشیدنی ست
من در هوای بهارانم و انگار شکستنی ست
همان که درون سینه ام بیادت تپیدنی ست
من در هوای تابستانم و گرما ستودنی ست
ببار آن تن عریان که در آخر گسستنی ست
من در هوای تابستانم و مهرت نشستنی ست
بر ان دل خسته ام که بی جان و بستری ست
من درهوای پاییزم و دلگیر وماندنی ست
مهرحضور تو در فصلی که خواندنی ست
من در هوای پاییزم و پاییز که رفتنی ست
همان دولب که تو برهم زدی بیاد ماندنی ست
من درهوای زمستانم و باران شنیدنی ست
بسان ناله معشوقی ست که نادیدنی ست
من در هوای زمستانم واماچه دیدنی ست
زلال قطره اشکی که درباران ندیدنی ست
ببین چهارفصل مدام ازبرمان که رفتنی ست
من باشم و تو باشی و عشقی که ماندنی ست
ببین که عید آمد و گرما ز نو، رسیدنی ست
مجال وعده گل وبلبل به ده روز بریدنی ست
بیا و نوگل ما شو، طواف چه دیدنی ست
نکن امروز به فردا که سیزده رسیدنی ست
قسم به جام ومی شعرم که نوشیدنی ست
به عید، به طراوت رویت که بوسیدنی ست
بیا که وعده دیدار ما پوشیدنی ست
برانکه مجال گلش برای، بوئیدنی ست
کلمات کلیدی: